در مسجد مقدس جمکران شخصی با صدای بلند گریه می کرد و مزلحم دعا و عبادت اطرافیان بود . مردی که در کنار او نشسته بود از او پرسید حاجتت چیست که اینگونه گریه می کنی ؟ »

گفت : « احتیاج به صد هزار تومان پول دارم . »

آن مرد چکی به مبلغ صد هزار تومان نوشت و به او داد و گفت : « این را بگیر و دیگر  با گریه و زاری هایت مزاحم کار ما نباش که ما با آقا حساب میلیونی داریم . »