دو بیتی 1

چشم برهم نزنم گر تو به تیرم بزنی

لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام(سعدی)

***

تو آن جامی که می رقصی به دست مست می خواری

من آن شمعم که می گریم سر بالین بیماری(مفتون امینی)

***

ز گل آن چنان که سرخی نرود به سعی باران

نتوان به اشک شستن ز تو رنگ بی وفائی (دکترعلی صدارت-نسیم)

***

برق را در خرمن مردم تماشا کرده است

آنکه پندارد که حال مردم دنیا خوش است(صائب)

***

گذرگاه محبت در طریق عمر ما "مفتون"

پل بشکسته را ماند میان راه همواری(مفتون امینی)

***

اول به هزار لطف بنواخت مرا

آخر به هزار غصه بگداخت مرا

چون مهره مِهر خویش می‌باخت مرا

چون من همه از شدم، بینداخت مرا(مولانا)

***

چو به دوست دل سپردم به خود این گمان نبردم

که نه بخت وصل دارم نه تحمل جدائی(دکترصدارت)

***

دوست نادان، عدو دانا ، جهان ناسازگار

زین همه در سایه ی ساقی پناهم را ببین(علی اشتری)

***

به غم فرصت مده ساقی سرت گردم که ملک دل

چو ویران گشت نتوان کرد دیگر بار آبادش(عاشق اصفهانی)

***

او شراب بوسه می خواهد ز من

من چه گویم قلب پر امید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را(فروغ فرخزاد)

***

در قبول زندگانی اختیار از من نبود

چون گل صحرا ز گلشن بر کنار افتاده ام(ابوالحسن ورزی)

***

مو آن بحرم که در ظرف آمدستم

چو نقطه بر سر حرف آمدستم

بهر الفی الف قدی بر آید

الف قدم که در الف آمدستم(باباطاهر)

***

ای باد که بازست به رویت در این باغ

این خرمن گل را به تو بخشیدم و رفتم(ابوالحسن ورزی)

***

گاه از غم او دست ز جان می‌شوئی

گه قصه‌ی آه، به درد دل می‌گوئی

سرگشته چرا گرد جهان می‌پوئی

کو از تو برون نیست کرا می‌جویی(مولوی)

***

شاه مرغان چمن بودم ولی چون بوم بیدل

ناله ای گر داشتم در گوشه ی ویرانه کردم(عماد خراسانی)

***

چهره خورشید شهر ما دریغا سخت تاریک است ! (فروغ فرخزاد)

***

می روی و می روم پیمانه گیرم تا ندانم

من که بودم یا چه بودم یا چه هستم یا چه کردم(عماد خراسانی)

***

صائب ز اهل عقل شنیدن حدیث عشق

اوصاف یوسف از لب اخوان شنیدن است

***

خرم دل آن که از ستم آه نکرد

کس را ز درون خویش آگاه نکرد

چون شمع ز سوز دل سرا پا بگداخت

وز دامن شعله دست کوتاه نکرد(ابوسعید ابوالخیر)

***

روز و شبها ره سپر گشتند و افزودند دائم

شامها داغی به داغم روزها دردی به دردم(عماد خراسانی)

***

خروش شب زده ى سیل و رود خشم آسود‎

و هیچ راه دگر نیست،‎

جز گذار از رود(‍ژاله اصفهانی)

***

ای سرّ خود نشناخته در سرّ مردم تاخته

گر سرّ تو این است و بس واقف ز اسرارم مکن(دکتر رعدی آذرخشی)

***

چو دو مرغ دلاویزی به تنگ هم شدیم افسوس

همای من پریدی و مرا بی بال و پر کردی(شهریار)

***

به رنگ و بوى جهان دل منه، تماشا کن

که آه سرد و کف خاکى از چمن باقى است(صائب)

***

در این وادی که با من سایه ی من سر گران دارد

چه سازم تا دلیل روح سرگردان من باشی؟(مشفق کاشانی)

***

گفتم: ای جان ز دل سخت تو فریاد مرا

گفت: با من سخن سخت چرا می گوئی؟

گفتم: از دست دل خود به هلاکم راضی

گفت این خود ز زبان و دل ما می گوئی(کمال خجندی)

***

ای ناوک تاثیر که کردی سفر از دل

می خواست ترا ناله به امداد کجائی؟(حزین لاهیجی)

***

ای عاقلان به لذت دیوانگی قسم

ما نیز دلشکسته و دیوانه بوده ایم(پژمان بختیاری)

***

گفتم خموش (آری) و همچون نسیم صبح

لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو

اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم

در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو(فروغ فرخزاد)

***

ای شراب زندگانی خفته ای سرمست و من

کام جان را تازه از جام گناهی می کنم(پژمان بختیاری)

***

مى دود عمر‎، مى دود راه

مى دود موج و مهواره و ماه‎

مى دود زندگى خواه و ناخواه‎

من چرا گوشه ئى مى نشینم؟ (‍ژاله اصفهانی)

***

چون شیشه بى مى نبود قابل اقبال

باغى که در او بلبل خونین جگرى نیست(صائب)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد