شرم آیدم به خامی، نالیدن از غم و درد
زان رازها که خواندم در دیده ی خموشان(هاشم جاوید)
***
بیاد چشم تو انسم بود با لاله ی وحشی
غزال من! مرا سرگشته ی کوه و کمر کردی(شهریار)
***
صبح وصلم نیز چون شام فراقت تیره باد
بی تو گر دانسته ام صبحم کدام و شام چیست؟(حضوری قمی)
***
ای چمن آرا بپرس از گل پیمان شکن
در دل بلبل چه بود شور بپا کردنت(رعدی آذرخشی)
***
جان در رهت اگر نفشانم، عجب مدار
شرم آیدم، از اینکه متاعی محقر است(خسروی قاجار)
***
جام جهان ز خون دل عاشقان پُر است
حرمت نگاهدار اگرش نوش می کنی(ه.ا.سایه)
***
زاد فردای خود امروز از اینجا بردار
این نه راهیست که هر روز توان آمد و رفت(فرج الله شوشتری)
***
تویی آن شکرین لب یاسمین بر
منم آن آتشین دل، دیدگان تر
از آن ترسم که در آغوشم آیی
گدازد آتشت بر آب شکر(باباطاهر)
***
بدنبال شراب سرخوشی بیهوده می گردی
ندارد ساغر هستی بجز زهر پشیمانی(بهادر یگانه)
***
فغان که کاسه زرین بی نیازی را
گرسنه چشمی ما، کاسه گدایی کرد(امام قلی غارت)
***
رفتم به طبیب و گفتم از درد نهان
گفتا: از غیر دوست بر بند زبان
گفتم که: غذا؟ گفت: همین خون جگر
گفتم: پرهیز؟ گفت: از هر دو جهان(ابوسعید ابوالخیر)
***
فلک یک دم نیاساید ز بیداد
من این چرخ دو رو را، می شناسم(گلشن کردستانی)
***
گیسو به باد رفته ز دام که جسته ای؟
دیگر دل کدام پریشان شکسته ای(بابا فغانی شیرازی)
***
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست(فروغ فرخزاد)
***
پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر
خوشا ایام آزادی و در گلشن پریدنها(هاتف اصفهانی)
***
جامه ای را که به خون رنگ نمودم امروز
برجفاکاری تو شاهد فردای من است(فرخی یزدی)
***
گل سپید سحرگاه آن سواحل سبز،
کنار بستر آبى آب هاى کبود،
از که خواهد بود؟(ژاله اصفهانی)
***
جز دود شب نماند ز خورشید خاوران
یارب چه ها در آن شفق آتشین گذشت(رعدی آذرخشی)
***
پیری به رخ ما خط از آن روی کشیده است
تا خوانی ازین خط که ز دنیا چه کشیدیم(امیر فیروزکوهی)