دو بیتی 3

آن که شمع بزم ما را با دَمِ نیرنگ کُشت

محفلش، یا رب، دمی بی شمع شب فرسا مباد!(سیمین بهبهانی)

***

امسال هم بهار پر از انتظار رفت

هر برگ گُل پرنده شد و از چمن گریخت‎

 باز آن بنفشه ها که به یادِ تو کاشتم

 اشک کبود سبزه شد و روى خاک ریخت‎(‍ژاله اصفهانی)

***

دین و دل بردند و قصد جان کنند

الغیاث از جور خوبان الغیاث(حافظ)

***

جواب را نتوان فکر کرد روز سؤال

چو هست فرصتى، آماده کن جواب اینجا

در آفتاب قیامت چه کار خواهى کرد

اگر به سایه گریزى ز آفتاب اینجا(صائب)

***

فلک زار و نزارم کردی آخر

جدا از گلعذارم کردی آخر

میان تخته‌ی نرد محبت

شش و پنجی بکارم کردی آخر(باباطاهر)

***

ندارد درد ما درمان دریغا

 بماندم بی سرو سامان دریغا

پس از وصلی که همچون یاد بگذشت

در آمد این غم هجران دریغا(عطار)

***

مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت

خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت(حافظ)

***

تا به کی آهسته نالم در نهان چون چشمه سار؟

همچو موجم نعره ی دیوانه واری آرزوست(سیمین بهبهانی)

***

بکن قصدی که با من داری ای چرخ جفا پرور

که کردم فرش راه سیلِ غم، ویرانه ی خود را

***

آن یار که عهد دوستداری بشکست

میرفت و منش گرفته دامن در دست

می گفت دگر باره به خوابم بینی

پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست(ابوسعید ابوالخیر)

***

کدام نوش، که در وى نهفته نیشى نیست

نفاق، بیشتر از دوستان شود پیدا(صائب)

***

منم آن مرغ آن مرغی که دیریست

به سر اندیشه پرواز دارم

سرود ناله شد در سینه ی تنگ

به حسرتها سر آمد روزگارم(فروغ فرخزاد)

***

ندارد مزرع دنیا بجز غم حاصلی ای دل

بسوز از برق آهی خرمن بیدانه ی خود را

***

تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی

صبا را گو که بردارد زمانی بُرقع از رویت(حافظ)

***

زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟

یا که ما خود سایه های سایه های خود هستیم؟(فروغ فرخزاد)

***

فریاد شبانگاهم، در ‍ژرفی یِ شب گم شد

یا مرغ فغان مرده یا گوش خدا بسته(سیمین بهبهانی)

***

   شنیدیم یک عندلیب خوشنوائی

که می‌نالید وقت صبحگاهی

بشاخ گلبنی با گل همی گفت

که یارا بی وفایی بی وفائی(باباطاهر)

***

ای که از کوچه معشوقه ی ما می گذری

بر حذر باش که سر می شکند دیوارش

***

خوردیم بس که سیلى اخوان روزگار

نیلى شد آب چاه ز روى کبود ما(صائب)

***

تو در نماز عشق چه خواندی؟

که سالهاست

بالای دار رفتی و این شحنه های پیر

از مرده ات هنوز پرهیز می کنند(شفیعی کدکنی)

       ***      

رخنه ای نیست در این تاریکی:

در و دیوار بهم پیوسته.

سایه ای لغزد اگر روی زمین

نقش وهمی است ز بندی رسته.(سهراب سپهری)

***
آن شب، شب شریر،‎

از ژرفناى ظلمت دریاى خشمگین،‎

 آن گوهر یگانه که ما را نجات داد،

 نیروى جاودانه هستى، امید بود.‎ (‍ژاله اصفهانی)
***

چه خبر از دل آواره ما خواهد داشت؟

مست نازى که ندارد خبر عالم را(صائب)

***

پرده ی شرمی به رخسار سکوت افکنده ام

برفکن این پرده را تا قصه پردازش کنم(سیمین بهبهانی)

***

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست می دارمت

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ)

***

داغى که بود بر دل مجنون دورگرد

شد تازه از سیاهى چشم غزالها(صائب)

***

گر حکم شود که مست گیرند

در شهر، هر آنکه هست گیرند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد