دو بیتی 4

دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست

امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت(شهریار)

***

آهسته رفیقان که بهر گام درین راه

گسترده دو صد دام و یکی دانه ندارد(مجمر اصفهانی)

***

دیدار تو در باغ وطن‎، جان جهان بود

 خوشبختى پاکیزه اگر بود، همان بود. (‍ژاله اصفهانی)
***

دامن افشان بدو صد ناز ز ما دوش گذشت

به خدا غصه ی عمری چو غم دوش نشد(هاشم محجوب)

***

به شکر بازوان آهنین مپسند ای صیاد

که مسکین بلبلی در فصل گل بی بال و پر ماند(شهریار)

***

به زمان او نکوئی ز دگر بتان چی جوئی؟

مَطلَب بروز روشن ز ستاره روشنایی(صباحی بیگدلی)

***

دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد.

می کنم هر چه تلاش،

او به من می خندد. (سهراب سپهری)

***

رشک آن بوسه که زد بر لب جانانه رقیب

آتشی در دلم افروخت که خاموش نشد(هاشم محجوب)

***

 ای خواب ، ای سر انگشت کلید باغ های سبز

چشم هایت برکه تاریک ماهی های آرامش

کولبارت را بروی کودکان گریان من بگشا

و ببر با خو مرا به سرزمین صورتی رنگ پری های فراموشی(فروغ فرخزاد)

***

دل مجذوب خود را با تغافل بیش از این مشکن

که در قانون خوبان امتحان اندازه ای دارد(مجذوب تبریزی)

***

آگه ز رنج بادیه باشند واپس ماندگان

محمل نشینان را چه غم باشد ز زخم خارها(طبیب اصفهانی)

***

بسی گفتم که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن

تو نشنیدی و دیدی فتنه های آسمانی را(رعدی آذرخشی)

***

طوبی و سدره گر به قیامت بمن دهند

یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را(فروغی بسطامی)

***

م‍ژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود؟

دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود(شهریار)

***

نشکفت غنچه یی که به باد فنا نرفت

در این چمن چگونه دلی وا کند کسی؟(قصاب کاشانی)

***

عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت

عقلم شد و هوش رفت و دانش بگریخت

زین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت

جز دیده که هر چه داشت بر پایم ریخت(ابوسعید ابوالخیر)

***

عمر عزیز خود منما صرف ناکسان

حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی(قصاب کاشانی)

***

کنار و بوس و آغوش تو ارزانی به بیدردان

که من دنیای دردم،عاشق آزاری دلم خواهد(یزدانبخش قهرمان)

***

در ترازوی فلک نیست خلاف کم و بیش

نتوان یافت در این دایره مویی پس و پیش(شهریار)

***

دیگر از آشفتگی ها می گریزم همچو موج

من که در دریای دل پیوسته طوفان خواستم(ابوالحسن ورزی)

***

مردم از بیگانه سوی آشنا آیند و آوخ

من خود آن بیگانه ام کز آشنایان می گریزم(مفتون امینی)

***

امشب کمند زلف تو را تاب دیگریست

ای فتنه در کمین دل و هوش کیستی؟(رهی معیری)

***

یکی برزیگرک نالان درین دشت

بخون دیدگان آلاله می‌کشت

همی کشت و همی گفت ای دریغا

بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت(باباطاهر)

***

گرد بادم، سرنوشت من همان آوارگی است

کی برای این سر شوریده سامان خواستم؟(ابوالحسن ورزی)

***

پنداشتی که چون ز تو بگسستم

دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش

بر جان من شراره دیگر نیست(فروغ فرخزاد)

***

در قبول زندگانی قبول از من نبود

من در این وحشت سرا بی اختیار افتاده ام(ابوالحسن ورزی)

***

ما از قالوا بلی تشویش دارم

گنه از برگ و باران بیش دارم

اگر لاتقنطوا دستم نگیرد

ما از یاویلنا اندیش دارم(باباطاهر)

***

منزل مقصود را از من چه می پرسی؟ که من

با دو چشم بسته در این رهگذار افتاده ام(ابوالحسن ورزی)

***

در ازل دادند چو جام الست

تا ابد ما مست آن پیمانه ایم(مولوی)

***

مرغ بال آزرده ام از تیر صیادان هراسان

کشتی بشکسته ام از خشم طوفان می گریزم(مفتون امینی)

***

می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت

بی مونس  و بی رفیق  و بی همدم و جفت

زنهار  به  کس  مگو  تو   این  راز  نهفت

هر  لاله   که   پژمرد    نخواهد    بشکفت(خیام)

***

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع

بسی پادشاهی کنم در گدایی(حافظ)

***

یک رگم خالی نماند از گردش تند گلابت

ای گل مستی که در جام می نابم شکفتی(سیمین بهبهانی)

***

با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد

رفتیم دعا کرده و دشنام شنیده(سعدی)

***

تکیه بر پیوند جسم و جان مکن "صائب" که چرخ

این چنین پیوندها کرده است بسیاری جدا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد