دو بیتی 5

نقش هایی که کشیدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هایی که فکندم در شب،

روز پیدا شد و با پنبه زدود (سهراب سپهری)

***

لای لای، پسر کوچک من

دیده بربند،که شب آمده است

دیده بربند،که این دیو سیاه

خون به کف،خنده به لب آمده است(فروغ فرخزاد)

***

چون سایه مرغان هوا، در سفر خاک

آزار به موری نرساندیم و گذشتیم(صائب)

***

شنیدم روشنی بخش شب شب زنده دارانی

بغیر از چشم خون پالای من شب زنده داری کو؟(کلانتری)

***

بس حلقه زدم بر در و حرفی نشنیدم

من هیچ کسم یا که درین خانه کسی نیست؟(بیدل شیرازی)

***

حالات عشق را ز خراباتیان بپرس

کاین حال نیست، زاهد عالیجناب را(عبرت نائینی)

***

تا چند کِشم غصه هر نا کس را

وز خست خود خاک شوم هر کس را

کارم به دعا چو بر نمی آید راست

دادم سه طلاق این فلک اطلس را(ابوسعید ابوالخیر)

***

خوشا کسی که در این چند روز دار فنا

دلی نخست و نیازرد و رفت بی پروا(غبار)

***

چه می پرسی از قصه ی غصه هایم؟

که از من ترا خود همین بس فسانه

که من دشت خشکم که در من غنوده است

کران تا کران حسرتی بیکرانه(منزوی)

***

چه خواهی از سر من ای سیاهی شب هجران

سپید کردی چشمم در انتظار سپیده(شهریار)

***

ای یار جفا کرده و پیوند بریده

این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی محروم

گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده(سعدی)

***

پژمرده دلم، من چو خزان دیده گیاهی

تو ابر بهاران به چمنزار که بودی؟(ابوالحسن ورزی)

***

برای امتحان تا می توانی بار درد و غم

بنه بر دوش من تا بردباری های من بینی(هاتف اصفهانی)

***

باید نور ستاره اى را به خانه بیارى

حتى اگر دلت را،

به منقار مرغ جگر خوار بسپارى‎....(‍ژاله اصفهانی)

***

خامُشی به که ضمیر دل خویش

به کسی گفتن و گفتن که مگوی(سعدی)

***

خبر از  جای ما چه می گیری؟

عشق تمثیل لامکانی ماست(سهیل محمودی)

***

چو آن نخلم که بارش خورده باشند

چو آن ویران که گنجش برده باشند

چو آن پیری همی نالم درین دشت

که رودان عزیزش مرده باشند(باباطاهر)

***

ز تیره بختی آیینه حیرتی دارم

تو را کشید در آغوش و آفتاب نشد(بهجت شیرازی)

***

فکر آزادی، گرفتاری به دام تازه ایست

ما که خود را در قفس، بی بال و بی پر ساختیم(صائب)

***

یارم همه نیش بر سر نیش زند

گویم که مزن ستیزه را بیش زند

چون در دل من مقام دارد شب و روز

میترسم از آنکه نیش بر خویش زند(ابوسعید ابوالخیر)

***

سر به دامان  من خسته گذار

گوش کن بانگ قدمهایش را

کمر نارون پیر شکست

تا که بگذاشت برآن پایش را(فروغ فرخزاد)

***

پرندگان مهاجر در این غروب خموش

شما شتابزده راهى کجا هستید؟‎

پرندگان مهاجر دلم به تشویش است

 که عمر این سفر دورتان دراز شود‎/ به باغ، باد بهار آید و بدون شما(‍ژاله اصفهانی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد