دکتر
احمد پهلوانیان در مورد فراگیر نشدن امر به معروف و نهی از منکر در جامعه
اسلامی ایران به خبرنگار مهر گفت: یکی از دلایل غفلت از این فریضه عدم توجه
به اهمیت و کارایی آن است که میتواند برای جامعه در بر داشته باشد. یکی
از عوامل برقراری عدالت و حق، امر به معروف و نهی از منکر است وقتی به کارکرد و نتایج آن توجه نشود باعث میشود که به آن کمتر بپردازیم.
وی افزود: دلیل دوم بالا رفتن سطح تعارف و رودرواسی در جامعه است. جامعه
ما در سطوح مختلفش دچار تملق زدگی شده است چه در سطح اداری و مدیرانش و چه
در سطح عوام. یکی از ویژگی ایرانیان بنا به گفته مستشرقان و خود آنها تعارف
داشتن است. البته این خصیصه در حد متوسطش خوب است اما در جامعه ما از این
حد گذشته و به تملق رسیده است. یعنی افراد مصلحت جامعه و خدا را به مصلحت
فردی ترجیح نمیدهند.
مدیرمسئول فصلنامه دین و رسانه تصریح کرد: به خاطر ناراحت شدن طرف مقابل و
دلخوری او امر به معروف یا نهی از منکر نمیکنیم و نمیدانیم که رضایت خدا
افضل است نه خوش آمدن یا نیامدن بنده.
این کارشناس فقه و ارتباطات درمورد حد و حدود امر به معروف و نهی ازمنکر
هم گفت: امر به معروف یعنی امر به هر آنچه که خدا میپسندد و به آن دستور
داده چه واجب و چه مستحب. نهی از منکر هم یعنی مانع شدن از آنچه که خداوند
از آن خوشش نمیآید و انسان را از ارتکاب آن عمل نهی کرده حالا چه حرام و
چه مکروه. لذا دایره امر به معروف دایره همه خوبیها و دایره نهی از منکر
دایره تمام بدیهاست. در آیه 104 و 110 آل عمران و یا 71 توبه به صورت کلی
به عمل به این فریضه توصیه شده در جایی خداوند فرموده بعضی از انسانها، در
جایی بخشی از جامعه و در جای دیگر امت واحده گفته که مکلف به امر به معروف و
نهی از منکر هستند. عمل به این فریضه و تکلیف، به حوزه خاصی اختصاص ندارد.
قائم مقام مرکز پژوهشهای اسلامی صداو سیما در مورد اثرات فردی و اجتماعی
امر به معروف و نهی از منکر هم تصریح کرد: پیامبر فرمود کسی که امر به
معروف و نهی از منکر میکند در مقام انبیا و شهدا جای دارد یا اینکه از
جایگاه خلیفه خدا و جانشین رسولش برخورداراست. یعنی منزلت آمران و ناهیان
منزلت انبیا و شهداست. کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند حس
مسئولیت شناسی و تعهد نسبت به خود و دیگران در او زیاد است و همچنین عمل به
این فریضه این حس را در او تقویت میکند. همچنین امر به معروف و نهی از
منکر باعث امنیت اخلاقی و اجتماعی در جامعه میشود. در بعضی تحلیلها از آن
به عنوان پلیس عمومی اینکه همه پلیس هم هستند ذکر شده است. این فریضه یکی
از عوامل برپایی قسط و عدل و مخصوصاً عدالت اجتماعی است.
این محقق و نویسنده ادامه داد: عمل به این فریضه موجب بالا رفتن نظارت چه
بر مردم و چه به حاکمان میشود. زیرا اصل هفتم قانون اساسی بر وظیفه دولت
بر مردم و مردم بر دولت در قبال این تکلیف اشاره کرده است. نظارت بیشتر هم
باعث کاهش تخلفات میشود.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه اسلامی در مورد ویژگیهای آمر به معروف و
ناهی از منکر هم بیان کرد: کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند در
گام اول خود باید به آن معروف و نهی از منکر عمل کند این مسئله باعث میشود
که نسبت به رفتار و گفتارش تعهد داشته باشد. چنین جامعهای باید روح
همبستگی و اخوت و برادری در خود داشته باشد یعنی به تعبیر قرآن یک امت باشد
امت علاوه بر ملت بعد اخوت و برادری در آن بیشتر است. در چنین حالتی ظلم و
ستم کاهش مییابد و حقوق کسی ضایع نمیگردد.
در مورد برخی اتفاقات ناگوار برای برخی از آمران به معروف و ناهیان از
منکر و ضرب و شتم آنها هم یادآورشد: اگر چنین اتفاقی بیفتد نشان از این
دارد که آمران و ناهیان از سوی دولت حمایت نمیشوند و مانند برخورد خیابانی
با ضاربان آمران و ناهیان برخورد میشود. یعنی کسی که مانع اجرای دستور
خدا شده برای مثال نگذارد کسی نماز بخواند باید اشد مجازات را برای او در
نظر گرفت زیرا امر به معروف و نهی از منکر مانند فروعات دیگر دین است از
جمله حج و نماز و روزه و ... .
وی درمورد اینکه با کسانی که هیچ گونه توصیه به معروف و نهی از منکر را
نمیپذیرند باید چگونه برخورد شود و راهکار جا انداختن این فریضه در عموم
جامعه چیست هم اظهارداشت: باید قانونی سخت در اینباره تدوین کنیم یعنی قوه
قضائیه یا ضابطین آن از جمله نیروی انتظامی پشتیبان کسانی باشند که امر به
معروف و نهی از منکر میکنند. البته در کنار برخورد قانونی باید به مسائل
فرهنگی و تربیتی جامعه توجه شود. اینکه دانشآموزی در طی دوران مدرسه با
روش برخورد با این فریضه و آثار و نتایج فردی و اجتماعی آن آگاهی ندارد
مسلماً خودش نمیتواند یک آمر به معروف یا ناهی از منکرخوبی شود و یا حتی
وقتی که مورد تذکر آمران و ناهیان قرارگرفت عکس العمل مناسبی از خود نشان
دهد.
پهلوانیان درمورد معروفها و منکرهایی که در جامعه ما مورد فراموشی قرار
گرفته هم گفت: بی حجابی، گران فروشی کم فروشی، احتکار،عدم عمل کردن به
وعدهها یا خلف وعده، راه نینداختن کار مردم، حاکمیت روابط به جای ضوابط از
منکرهایی است که باید تذکرات جدی به خاطیان آن داد و اقامه نماز یعنی
برپایی با شکوه آن به طوری که دیده شود و تأثیر اجتماعیاش را بگذارد و به
یک نهاد تبدیل شود. صداقت، کمک به همنوع، نگاه به مصلحت جمعی، دوری از
مصلحت فردی و علم اندوزی و دانش افزایی از معروفهایی هستند که باید مورد
توجه بیشتری قرار گیرند.
وی در پایان یادآور شد: البته جایی که احتمال میرود امر به معروف و نهی
از منکر بر خاطیان هیچ اثری نمیگذارد و یا احتمال ضرر مالی و جانی
دربردارد عمل به این تکلیف واجب نیست. برای جلو گیری از این حالت بهتر است
آمران و ناهیان مجوز قانونی از مراکز ذیصلاح قضایی داشته باشند.
درباره علل و عواملى که موجب قیام مقدس و خونین کربلا شد، سخن بسیار گفته و کتابهاى زیادى نوشتهاند و نظرات گوناگونى ابراز داشتهاند که گاهى موجب رد و ایراد و برخورد عقاید گشته و احیانا کار به تخطئه و تکفیر و تهمتهاى ناروایى نیز کشیده شده که متاسفانه دست برخى از سیاست بازان نیز در این برخوردها بى دخالت نبوده است و در پارهاى از مقطعهاى زمانى مدتها بحث روز شده و ایجاد اختلاف و دو دستگى در محافل دینى و مجامع مذهبى نموده است. ولى به نظر ما بهتر آن است که این انگیزهها و عوامل را در سخنان خود امام حسین علیه السلام یا ائمه معصومین دیگر علیهم السلام جستجو کنیم.
نخستین روایت یا روایاتى که در این جا مورد بحث قرار مىگیرد همان روایات عامه است؛ بدین مضمون که ائمه معصومین و حجتهاى الهى هرچه مىکردند بر اساس برنامه و دستورى بود که از طرف خداى تعالى براى آنها تعیین شده بود و آنها نیز که کاملترین و فرمانبردارترین انسانها بودند وظیفه خود را به هر سختى و دشوارى هم که بوده است انجام مىدادند. براى نمونه به روایت زیر توجه نمایید:
شیخ کلینى(ره) در اصول کافى در باب "ان الائمه علیهم السلام لم یفعلوا شیئا الا بعهد من الله و امر منه لایتجاوزونه" به سند خود از معاذ بن کثیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند: "به راستى که وصیت به صورت کتابى از آسمان بر محمد صلی الله علیه و آله نازل گردید، و نامه مُهر شدهاى جز وصیت بر آن حضرت نازل نشد، و جبرئیل عرض کرد: اى محمد، این است وصیت تو در امت خویش که نزد خاندان تو خواهد بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اى جبرئیل کدام خاندانم؟ عرض کرد: برگزیدگان خدا از آنها و دودمانشان، تا علم نبوت را از تو ارث برند همان گونه که ابراهیم به ارث نهاد، و این میراث از على و فرزندان صلبى اوست.
به راستى وصیت مُهرهایى بود، پس على علیه السلام مُهر اول را گشود و هر چه در آن بود بر طبق آن عمل کرد، سپس حسن علیه السلام مُهر دوم را گشود و هرچه در آن بود به آن عمل کرد، و چون حسن علیه السلام از دنیا رفت، حسین علیه السلام مُهر سوم را گشود و دید در آن دستور خروج و کشتن و کشته شدن بود و نوشته بود که مردمى را براى شهادت با خود ببر که جز به همراه تو شهادتى براى آنها نیست و آن حضرت این کار را کرد، و چون از دنیا رفت آن وصیت را قبل از شهادت به على بن الحسین علیهالسلام داد. او مُهر چهارم را گشود و در آن دید که نوشته است سکوت کن.
نظیر این روایت، روایات دیگرى نیز در همان باب از امام صادق علیه السلام نقل شده است که در برخى از این روایات استدلال جالبى شده است که اگر مردم علت صلح یا جنگ ائمه را نفهمیدند نمىتوانند عجولانه قضاوت کنند و تشبیه شده است به داستان موسى و خضر که حضرت خضر به کارهایى دست زد که براى حضرت موسى علیه السلام غیر منتظره و غیر قابل قبول بود؛ مانند سوراخ کردن کشتى، و کشتن آن پسر، و کارهاى دیگر. که علت و حکمت آنها را نمىدانست. و هنگامى که حضرت خضر علت آنها را براى موسى علیه السلام بیان کرد قانع گردید.(1)
با توجه به شناختى که از یزید تبهکار داریم براى یک مسلمان متعهد معمولى ـ تا چه رسد به رهبر بزرگوار مسلمین ـ راهى جز آنچه امام حسین علیه السلام در برخورد با حکومت ظالمانه یزید انتخاب کرد وجود نداشت، زیرا حکومت یزید بر اساس هیچ معیارى مشروعیت نداشت، و طبق هیچ قانون و عرفى صحیح نبود، و خود یزید هم لیاقت کوچکترین پست و مقامى را در حکومت اسلامى نداشت تا چه رسد به زمامدارى، و بیعت امام حسین علیه السلام با چنین حکومت و چنین شخصى از هیچ نظر صحیح نبود و هیچ گونه مَحمِل و توجیهى نمىتوانست داشته باشد.
امیرالمومنین در خطبه شقشقیه درباره علت پذیرفتن مسوولیت خلافت، فرمود:
"لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلما ان لایقاروا على کظة ظالم ولا سغب مظلوم لألقیت حبلها على غاربها...(2)؛ اگر حضور نیروى کافى و مسوولیت الهى نبود و آن پیمانى که خداوند از دانشمندان گرفته که تن به سیرى ستمکار و گرسنگى ستمدیده ندهند هر آینه مهار خلافت را به کوهانش مىافکندم."
و این انگیزه و هدف، یعنى عمل به وظیفه شرعى و انجام تکلیف الهى، در قیام مقدس امام علیه السلام در سخنان خود امام حسین علیه السلام به خوبى و به طور صریح ذکر شده، آن جا که وقتى نامه به بزرگان بصره مىنویسد و علت نهضت و دعوت الهى خود را ذکر مىکند، مىنویسد: "... و انا ادعوکم الى کتاب الله و سنة نبیه صلی الله علیه و آله فان السنة قد امیتت و ان البدعه قد احییت...(3)؛ من شما را به کتاب خدا و سنت رسول او دعوت مىکنم که به راستى سنت، مرده و بدعت زنده گشته است."
یا وقتى با فرزدق شاعر رو به رو مىشود و او علت حرکت حضرت را جویا مىشود امام علیه السلام در پاسخ او مىفرماید: "...ان نزل القضا بما نحب و نرضى فنحمد الله على نعمائه و هو المستعان على ادا الشکر و ان حال القضا دون الرجا فلم یبعد من کان الحق نیته و التقوى سریرته(4)؛ اگر قضا و قدر بر وفق مراد و میل ما آید که خداى را بر نعمتهایش سپاس مىگوییم و او خود کمک کار اداى شکر اوست و اگر قضاى الهى با آنچه امید داریم حایل گشت پس کسى که حق نیت او و تقوى پیشه اوست راه دورى نپیموده است."
و هنگامى که مسلم بن عقیل را به کوفه مىفرستد در نامهاى که به مردم آن دیار مرقوم مىدارد در محکومیت یزید و حقانیت خود مىنویسد: "... فلعمرى ما الامام الا العامل بالکتاب والقائم بالقسط والدائن بدین الحق الحابس نفسه على ذات الله والسلام(5)؛ به جان خودم سوگند امام و رهبر نیست مگر کسى که به کتاب خدا عمل کند و به عدل و داد قیام نموده و به دین حق متدین باشد و جان خود را در راه خدا گرو بگذارد."
یا آن جا که وقتى ولید بن عتبه فرماندار مدینه از آن حضرت مىخواهد با یزید بیعت کند امام علیه السلام در پاسخ او مىفرماید: "ایها الامیر انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محل الرحمة بنا فتح الله و بنا ختم، و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق، و مثلى لایبایع مثله...(6)؛ اى امیر، ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت، خاندان ماست که محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خداست، خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نموده و تا آخر نیز همگام با ما خاندان به پیش خواهد برد... ."...
یا هنگامى که در راه کوفه با لشکر حر بن یزید ریاحى برخورد مىکند در خطبهاى به آنها مىفرماید: "ایها الناس ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناکثا عهده، مخالفا لسنة رسول الله یعمل فى عباد الله بالاثم والعدوان فلم یغیر علیه بفعل ولا قول، کان حقا على الله ان یدخله مدخله. الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان، و تولوا عن طاعة الرحمن، و اظهروا الفساد، و عطلوا الحدود، واستاثروا بالفىء، واحلوا حرام الله و حرموا حلاله، و انى احق بهذا الامر لقرابتى من رسول الله(7)؛ اى مردم به راستى که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود کسى که سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال دانسته و پیمان خدا را بشکند و مخالف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله میان بندگان خدا به گناه و دشمنى عمل کند و با این حال با رفتار و گفتار خود به مخالفت با او برنخیزد بر خدا حق است که او را همنشین همان ظالم کند.
هان اى مردم! اینان ملازم پیروى شیطان گشته و از اطاعت خداى رحمان رو گردانده و فساد را آشکار ساخته و حدود الهى را تعطیل نمودهاند و حق مسلمانان را میان خود تقسیم کرده و حرام خدا را حلال، و حلال خدا را حرام کردهاند و به راستى که من به امر زمامدارى و حکومت شایستهتر هستم به سبب نزدیکى با رسول خدا.
یا در وصیت نامهاش به محمد بن حنفیه مىنویسد:
با توجه به آنچه گفته شد به این حقیقت مىرسیم که قیام امام حسین علیه السلام در آن زمان و با آن وضع حکومت مسلمانان، یک وظیفه الهى و یک فریضه شرعى بود، و بلکه انجام این وظیفه مهم، اختصاصى به شخص امام حسین علیه السلام نداشت و وظیفه هر مسلمانى بود. البته در مورد آن حضرت مهمتر و سنگینتر بود؛ از این رو نباید درباره انگیزه این قیام مقدس بیش از این به بحث و گفت وگو بپردازیم، بلکه اگر بخواهیم بحث بیشترى را در این باره دنبال کنیم باید به دنبال پاسخ این سوال برویم که: چرا دیگران مانند امام حسین علیه السلام قیام نکردند و مخالفت خود را با آن حکومت ننگین و غیرمشروع اعلام ننمودند؟
میان مردم آن زمان به جز بسیارى از افراد عوام و بى تفاوت یا فریب خورده، جمع زیادى نیز از افراد دانشمند و متدین و آگاه به اوضاع و احوال بودند که نه فریب تبلیغات فریبنده دستگاه بنى امیه را مىخوردند و نه زیر بار تهدیدها و تطمیعهاى آنها مىرفتند، و رشد و درک تحلیل مسائل را نیز به خوبى داشتند؛ مانند عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و محمدبن حنفیه و عبدالله بن جعفر و دیگران..
خلاصه باید سبب عدم قیام و حرکت نکردن آنها را پیدا کرد نه علت قیام امام حسین علیه السلام) را، و عذر آنها را براى نپیوستن به امام حسین علیه السلام جستجو نمود، وگرنه در چنین شرایطى که ترسیم شد وظیفه هر مسلمانى قیام و مخالفت با آن حکومت بود
بنابراین، دیگر زمینهاى براى این بحث هم باقى نمىماند که: آیا امام حسین علیه السلام مىدانست کشته مىشود یا نه؟ و اگر مىدانست چگونه خود و یارانش را به کشتن داد و به قربانگاه برد؟ با این که خداى تعالى مىفرماید: "ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکة."
همچنین زمینهاى براى این بحث نیز نمىماند که: آیا امام علیه السلام به منظور تشکیل حکومت اسلامى قیام کرد و زمینهاى براى این کار وجود داشت یا نه؟ و آن همه جنگ و جدال بر سر این مطلب و قلمفرسایىها و تکفیر کردنها و چماق کشیهاى بى ثمر جا ندارد، بلکه باید گفت موجب اتلاف وقت گشته و خالى از شبهه هم نبوده و نخواهد بود.
زیرا وقتى آن قیام و حرکت براى امام علیه السلام به صورت یک وظیفه الهى و دینى درآمد دیگر احتمال این که ممکن است خود و یارانش در این نبرد کشته شوند، و زن و فرزند و همراهانش به اسارت بروند و اموال و خیمه و خرگاهش به تاراج برود هیچ کدام نمىتواند جلوى انجام آن وظیفه و حرکت مقدس را بگیرد. چنانچه در جاهاى دیگر قبل از حادثه کربلا و پس از آن نیز چنین احتمالى نمىتواند جلوى جهادها و دفاعهاى مقدس اسلام را بگیرد، و آیا بطور اساسی جهاد در راه خدا و دفاع از نوامیس اسلام و حفظ مرزهاى کشور اسلامى جز با آمادگى براى شهادت و ایثار جان و مال و فرزند مقدور است؟
مگر جنگ با دشمنان اسلام همیشه توام با پیروزى نظامى و شکست دشمنان بوده است؟
هر قیام و دفاعى بالاخره احتمال کشته شدن و اسارت همراهان و غیره را به همراه دارد، مگر این احتمال و حتى یقین به آن مىتواند عذرى براى شانه خالى کردن از زیر بار چنین وظیفه و مسوولیت بزرگى قرار گیرد.
مگر آن همه آیات و روایاتى که درباره جهاد در راه خدا رسیده، تخصیص خورده است تا ما بیاییم بحث کنیم که آیا قیام امام حسین علیه السلام از مصادیق آن بوده یا نه؟
مگر در جنگ تبوک وقتى مسلمانان به خاطر همین احتمالها و هراسها شروع به بهانهجویى کرده و خواستند از رفتن به جنگ شانه خالى کنند این آیات نازل نشد که: "یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فى سبیل الله اثاقلتم الى الارض ارضیتم بالحیاة الدنیا من الاخری فما متاع الحیاة الدنیا فى الاخرة الا قلیل، الا تنفروا یعذبکم عذابا الیما و یستبدل قوما غیرکم...(10)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید شما را چه مىشود که چون به شما گفته مىشود کوچ کنید در راه خدا، به زمین چسبیدهاید آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا خشنود گشتهاید در صورتى که بهره زندگى دنیا در برابر آخرت جز بهره اندکى نیست، و اگر کوچ نکنید (در راه خدا) خداوند شما را به عذابى دردناک گرفتار کند و مردم دیگرى را به جاى شما آورد."
مگر منظور از "احدى الحُسنَیین" که در آیات بعد از همین آیات آمده پیروزى یا شهادت در راه خدا نیست.
و مگر در تهدید آنها که از ترس مرگ در جنگ احزاب میدان را خالى کرده و به شهر میآمدند به صراحت نمىفرماید: "و لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولون الادبار و کان عهدالله مسؤولا، قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لاتمتعون الا قلیلا.(11) به راستى که اینان از پیش، با خدا معاهده کرده بودند که به جنگ پشت نکنند و به راستى که عهد خدا مورد بازخواست است، بگو گریز براى شما سودى ندارد اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزید، و در آن صورت جز اندکى (از زندگى) بهرهور نخواهید شد."
و مگر درباره جنگ احد و کسانى که فرار کردند نمىفرماید: "یا ایها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین کفروا و قالوا لاخوانهم اذا ضربوا فى الارض او کانوا غزى لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا لیجعل الله ذلک حسرة فى قلوبهم والله یحیى و یمیت والله بما تعملون بصیر، و لئن قتلتم فى سبیل الله او متم لمغفرة من الله و رحمة خیر مما یجمعون، و لئن متم او قتلتم لالى الله تحشرون(12)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید مانند آنها که کفر ورزیدند و به برادران ایمانى خود که (براى جهاد) در زمین گام نهاده و با جنگجویان بودهاند گفتند: اگر نزد ما بودند نه مىمردند و نه کشته مىشدند تا خدا آن را در دلهاى ایشان حسرتى قرار دهد، و خداست که زنده مىکند و مىمیراند و خدا به اعمالى که مىکند بیناست. و اگر کشته شوید در راه خدا یا بمیرید، آمرزش خدا از آنچه جمع مىکنید بهتر است، و اگر بمیرید یا کشته شوید در پیشگاه خدا محشور مىشوید."
و مگر جاى دیگر درباره همینها که از ترس از دست رفتن جان و مال حاضر به جهاد در راه خدا نبودند نمىفرماید: "قل ان کان آباوکم و ابناوکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فى سبیله فتربصوا حتى یاتى الله بامره والله لایهدى القوم الفاسقین(13)؛ بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و همسرانتان و خویشاوندانتان و مالهایى که به دست آوردهاید و تجارتى که از کسادى آن مىهراسید و مسکنهایى که بدان دل خوش هستید نزد شما از خدا و پیغمبر او و جهاد در راه وى محبوبتر است منتظر باشید تا خدا فرمان خویش را بیارد که خدا مردم گناهکار را هدایت نمىکند."
و آیات بسیار و روایات زیادى که در این باره نقل شده و از حوصله این بحث خارج است.
اساسا در سخنان امام حسین علیه السلام نکتههایى است که از آن به خوبى استفاده مىشود که قیام امام علیه السلام نه براى حکومت و ریاست و نه غرض فردى و امور شخصى بوده بلکه هدف آن حضرت مبارزه با جریان انحرافى بوده است که در اسلام پدید آمده بود. همان گونه که گفتیم وضع اسلام و مسلمانان و زمامدارى و حکومت به حدى منحرف شده بود که وظیفه هر مسلمانى اظهار مخالفت و جلوگیرى از آن انحراف و سقوط بود و مربوط به شخص امام علیه السلام و حتى شخص یزید نیز نبود، و آن نکته این است که امام علیه السلام در آن روایت که پیش از این با شرح بیشترى ذکر شد مىفرماید: "انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محل الرحمة بنا فتح الله و بنا ختم، و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق... ."...
و به دنبال آن فرمود: "و مثلى لایبایع مثله؛ کسى مانند من با شخصى مانند او بیعت نمىکند."
یا در جاى دیگر مىفرماید: "و على الاسلام، السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید(14) باید فاتحه اسلام را خواند در آن وقتى که مردم گرفتار زمامدارى مانند یزید شوند."
که از به کار بردن کلمه "مثل" در هر دو جا استفاده مىشود که نفع و زیان شخص من یا شخص یزید مطرح نیست، بلکه هر کسى مانند من باشد وقتى در مقابل حکومتى مثل حکومت یزید قرار گرفت نمىتواند با چنین حکومتى بیعت کند؛ و وقتى زمامدارى مثل یزید بر مردم حاکم شد باید فاتحه اسلام را خواند.
از جمله مطالبى که مىتواند تاییدى بر گفتار فوق و معرف خوبى براى هدف امام حسین علیه السلام باشد جملاتى است که از سوى ائمه معصومین علیهم السلام به روایت علما و محدثان عالى قدر اسلام رسیده که از آن جمله این عبارت است که در بسیارى از زیارتنامههاى آن حضرت آمده است: "اشهد انک قد اقمت الصلاة ... و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فى سبیل الله؛ گواهى دهم که تو به راستى برپا داشتى نماز را و امر به معروف و نهى از منکر کردى و در راه خدا جهاد نمودى."
و دیگر این جملات که در زیارتنامه اربعین امام حسین علیه السلام به نقل شیخ طوسى در "تهذیب" و در "مصباح" آمده که صفوان جمال گوید که مولایم امام صادق علیه السلام به من فرمود که وقتى در آن روز خواستى آن حضرت را زیارت کنى چنین بگو: "السلام على ولى الله و حبیبه ... "
و همچنان زیارتنامه را نقل مىکند تا آن جا که درباره آن امام شهید و مظلوم مىگوید: "فاعذر فى الدعاء و منح النصح و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة؛ به راستى که در دعوت مردم هیچ کوتاهى نکرد و حق نصیحت را به خوبى انجام داد و جان عزیز خود را در راه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهى نجات بخشد."
از این عبارتها به خوبى روشن مىشود که هدف امام علیه السلام از قیام و بذل جان و خون شریفش همان نجات مردم از گمراهى و ضلالت و امر به معروف و نهى از منکر بوده است نه گرفتن حکومت ظاهرى و زمامدارى بر مردم.
جهالت و حیرت ضلالتى که در سخن امام صادق علیه السلام است به نظر مىرسد همان حیرت و تردیدى بود که مردم به خاطر تبلیغات وسیع دستگاه خلافت امویان و فتواهاى ملانماهاى خود فروخته آن زمان بدان دچار گشته بودند که نمىدانستند وظیفه شان در چنان موقعیتى چیست و با این که مىدانستند ـ یا مطمئن بودند ـ که اگر حرکتى بر ضد حکومت کنند پیروزى ظاهرى ندارند و در این راه کشته خواهند شد، آیا با این حال باز هم وظیفهشان قیام و حرکت است یا نه، که امام علیه السلام با شهادت خود آنها را از این جهالت و حیرت بیرون آورد، و به آنها یاد داد که وظیفهشان چیست.
بارى به گفته شهید استاد مطهرى:
همان طورى که سخن انسانها از نظر بساطت و یا پیچیدگى؛ یعنى از نظر این که قرّا و ساده و تک معنى باشد یا این که چند معنى و چند لایه و داراى صورت و باطن باشد، فرق مىکند، نهضتها و حرکتهاى انسانها هم عینا همین طور است. ما دو نوع سخن مىتوانیم داشته باشیم: سخنى که تک معنى باشد و سخنى که چند معنى و چند پهلو باشد. بهترین مثال آیات قرآن مجید است. قرآن مجید آیات خود را به دو دسته تقسیم مىکند:
آیات محکمات و آیات متشابهات؛ آیات محکمات آیاتى است که از نظر عبارت تک معنى است، یعنى یک معنى و یک مفهوم بیشتر از عبارات آن نمىتوان استفاده کرد. ولى آیات متشابهات آیاتى است که در آن واحد از آنها چند معنى مىتوان استنباط کرد، و البته براى این که در معانى مشابه، به اشتباه نیفتیم باید آیات محکمه را مقیاس و معیار قرار بدهیم که آیات محکمة "ام الکتاب" است.
گفتیم نهضتها و حرکتهاى انسانها هم عینا همین طور است. ممکن است نهضتى تک معنى و تک مقصد باشد و ممکن است به اصطلاح متشابه باشد، یعنى در آن واحد مقصدها و هدفهاى مختلف داشته باشد، گو این که همه آن هدفها بازگشتشان به یک هدف اصلى باشد، یک نهضت مىتواند در آن واحد داراى جنبهها و ابعاد مختلف بوده باشد.
نهضت امام حسین علیه السلام یک نهضت چند مقصدى و چند جانبهاى و چند بُعدى است. علت این که تفاسیر و تعابیر مختلفى در مورد این نهضت شده است، محاذى بودن عناصر دخیل در آن است. ما وقتى که از جنبه بعضى عوامل و عناصر به این نهضت نگاه مىکنیم، مىبینیم صرفا جنبه تمرد و عدم تسلیم در مقابل قدرتهاى جابر و تقاضاهاى ناصحیح قدرت حاکم وقت دارد. از این نظر، این نهضت یک نفى، نه و عدم تسلیم است.
عنصر دیگر، عنصر اتمام حجت است. در آن روز، جهان اسلام سه مرکز بزرگ و موثر داشت: مدینه که دارالهجرة پیغمبر بود، شام که دارالخلافة بود و کوفه که قبلا دارالخلافة امیرالمومنین على علیه السلام بود، و به علاوه شهر جدیدى بود که به وسیله سربازان مسلمین در زمان عمر بن خطاب ساخته شده بود و آن را سربازخانه اسلامى مىدانستند و از این جهت با شام برابرى مىکرد. از مردم کوفه، یعنى از سربازخانه جهان اسلام بعد از این که اطلاع پیدا مىکنند که امام حسین حاضر نشده است با یزید بیعت کند، در حدود هیجده هزار نامه مىرسد. نامهها را به مرکز مىفرستند، به امام حسین علیه السلام اعلام مىکنند که شما اگر به کوفه بیایید، ما شما را یارى مىکنیم. این جا امام حسین علیه السلام بر سر دو راهى تاریخ است، اگر به تقاضاى اینها پاسخ نگوید قطعا در مقابل تاریخ محکوم است و تاریخ آینده قضاوت خواهد کرد که زمینه فوق العاده مساعد بود ولى امام حسین علیه السلام از این فرصت نتوانست استفاده کند یا نخواست یا ترسید و از این قبیل حرفها. امام حسین علیه السلام براى این که اتمام حجتى با مردمى که چنین دستى به سوى او دراز کردند کرده باشد به تقاضاى آنها پاسخ مىگوید، به تفصیلى که باز شنیدهایم، در این جا این نهضت ماهیت و شکل دیگرى به خود مىگیرد.
یکى دیگر از جنبههاى این جنبش، جنبه تبلیغى آن است؛ یعنى این نهضت در عین این که امر به معروف و نهى از منکر است و در عین این که اتمام حجت است [و در عین این که عدم تمکین در مقابل تقاضاى جابرانه قدرت حاکم زمان است]، یک تبلیغ و پیام رسانى است، یک معرفى و شناساندن اسلام است."
1- علل الشرایع، ج1، ص200/ بحارالانوار، ج 44، ص 19 .
2- نهج البلاغه، خطبه3
3- تاریخ طبرى، ج4، ص266
4- همان، ج4، ص290/ ارشاد مفید، ج2 ص69
5- ارشاد مفید، ج2، ص36
6- حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج2، ص255
7- تاریخ طبرى، ج3، ص376/ احقاق الحق، ج11، ص9ـ6
8- مقتل خوارزمى، ج1، ص188/ مقتل عوالم، ص54
9- ارشاد مفید، ج2، ص81
10- توبه (9) آیات 38 و 39
11- احزاب (33) آیات 15و 16
12- آل عمران(3) آیات156 ـ 158
13- توبه (9) آیه24
14- امالى شیخ صدوق
منبع:پاسدار اسلام 174، حجة الاسلام والمسلمین رسولى محلاتى.
وَماأعمالُ البِرِّ کُلُّها وَالجِهادُ فى سَبیلِ اللّهِ عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ إِلاّ کَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛
همه کارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون قطرهاى است در دریاى عمیق.
نهج البلاغه، حکمت 374
إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهىَ عَنِ المُنکَرِ لا یُقَرِّبانِ مِن أَجَلٍ وَلا یَنقُصانِ مِن رِزقٍ ، لکِن یُضاعِفانِ الثَّوابَ وَیُعظِمانِ الجرَ وَأفضَلُ مِنهُما کَلِمَـةُ عَدلٍ عِندَ إمامٍ جائِرٍ؛
امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک مىکنند و نه از روزى کم مىنمایند، بلکه ثواب را دو چندان و پاداش را بزرگ مىسازند و برتر از امر به معروف و نهى از منکر سخن عادلانهاى است نزد حاکمى ستمگر.
غررالحکم، ج2، ص611، ح3648
إذا لَم یَأمُروا بِمَعروفٍ وَلَم یَنهَوا عَن مُنکَرٍ وَلَم یَتَّبِعوا الأخیارَ مِن أهلِ بَیتى ، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیهِم شِرارَهُم ، فَیَدعوا عِندَ ذلِکَ خِیارُهُم فَلا تُستَجابُ لَهُم؛
هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منکر نکنند، و از نیکان خاندان من پیروى ننمایند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط گرداند و نیکانشان دعا کنند امّا دعایشان مستجاب نشود .
امالى صدوق، ص254
لا یَأمُرُ بِالمَعروفِ وَلا یَنهى عَنِ المُنکَرِ إلاّ مَن کانَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ : رَفیقٌ بِما یَأمُرُ بِهِ رَفیقٌ فیما یَنهى عَنهُ ، عَدلٌ فیما یَأمُرُ بِهِ عَدلٌ فیما یَنهى عَنهُ، عالِمٌ بِما یَأمُرُ بِهِ عالِمٌ بِما یَنهى عَنهُ؛
امر به معروف و نهى از منکر نکند مگر کسى که سه خصلت در او باشد: در امر و نهى خود مدارا کند، در امر و نهى خود میانهروى نماید و به آنچه امر و نهى مىکند، دانا باشد .
بحارالأنوار، ج100، ص87، ح64
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَمَن نَهى عَنِ المُنکَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَأَمِنَ کَیدَهُ؛
هر کس امر به معروف کند به مؤمن نیرو مى بخشد و هر کس نهى از منکر نماید بینى منافق را به خاک مالیده و از مکر او در امان مى ماند.
کافى،ج2، ص50، ح1
لا یَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنکَرِ وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقوى فَإذا لَم یَفعَلوا ذلِکَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَکاتُ، وَ سُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ و َلَم یَکُن لَهُم ناصِرٌ فِى الأرضِ وَ لا فِى السَّماءِ؛
تا زمانى که مردم امر به معروف و نهى از منکر نمایند و در کارهاى نیک و تقوا به یارى یکدیگر بشتابند در خیر و سعادت خواهند بود، اما اگر چنین نکنند، برکتها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه دیگر سلطه پیدا کنند و نه در زمین یاورى دارند و نه در آسمان.
تهذیب الاحکام، ج6، ص181، ح22
أوحَى اللّهُ تَعالى إلى شُعَیبٍ النَّبِىِّ إِنّى مُعَذِّبٌ مِن قَومِکَ مِائَةَ أَلفٍ: أَربَعینَ أَلفا مِن شِرارِهِم وَسِتّینَ أَلفا مِن خیارِهِم فَقالَ: یارَبِّ هؤُلاءِ الشرارُ فَما بالُ الخیارِ؟! فَأَوحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیهِ: داهَنُوا أَهلَ المَعاصى فَلَم یَغضِبُوا لِغَضَبى؛
خداى تعالى به شعیب پیامبر وحى فرمود که: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد: چهل هزار نفر بدکار را، شصت هزار نفر از نیکانشان را. شعیب عرض کرد: پروردگارا! بدکاران سزاوارند اما نیکان چرا؟ خداى عزوجل به او وحى فرمود که: آنان با گنهکاران راه آمدند و به خاطر خشم من به خشم نیامدند.
کافى، ج5، ص56، ح1
مَن رَأى مِنکُم مُنکَرا فَلیُغَیِّرهُ بِیَدِهِ ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ وَذلِکَ أضعَفُ الإیمانِ؛
هر کس از شما منکرى ببیند باید با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، که پائینترین درجه ایمان همین (تغییر قلبى) است.
نهج الفصاحه، ح3010
إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ سَبیلُ الأنبیاءِ ، وَمِنهاجُ الصُّلَحاءِ ، فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائضُ ، وتَأمَنُ المَذاهِبُ ، وتَحِلُّ المَکاسِبُ ، وتُرَدُّ المَظالِمُ ، وَتَعمُرُ الأرضُ ، وَیُنصَفُ مِنَ الأعداءِ ، وَیَستَقیمُ الأمرُ؛
امر بمعروف و نهى از منکر راه و روش پیامبران و شیوه صالحان است و فریضه بزرگى است که دیگر فرایض به واسطه آن بر پا مىشود، راهها امن مىگردد و درآمدها حلال مىشود و حقوق پایمال شده به صاحبانش برمىگردد، زمین آباد مىشود و (بدون ظلم) حق از دشمنان گرفته مىشود و کارها سامان مىپذیرد.
کافى، ج5، ص56، ح1
مَن أَمَرَ بِالمَعرُوفِ وَنَهى عَنِ المُنکَرِ فَهُوَ خَلیفَةُ اللّهِ فِى الرضِ وَخَلیفَةُ رَسُولِهِ؛
هر کس امر بمعروف و نهى از منکر نماید، جانشین خدا در زمین و جانشین رسول اوست.
مستدرک الوسایل، ج12، ص179، ح13817
وَماأعمالُ البِرِّ کُلُّها وَالجِهادُ فى سَبیلِ اللّهِ عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ إِلاّ کَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛
همه کارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون قطرهاى است در دریاى عمیق.
نهج البلاغه، حکمت 374
نَصرُ الْمَظلُومِ وَالْأمرُ بِالْمَعرُوفِ وَالنَّهیُ عَنِ الْمُنکَرِ جِهادٌ؛
یارى رساندن به ستمدیده و امر به معروف و نهى از منکر جهاد در راه خداست.
جامع الأحادیث قمى، ص 125
مَن تَرَکَ إنکارَ الْمُنکَرٍ بِقَلبِهِ ویَدِهِ ولِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الْأحیاءِ؛
کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مردهاى است میان
زندگان.
تهذیب الأحکام، ج 6، ص 181
مَن أمَرَ بِمَعروفٍ فَلیَکُن أمرُهُ بِذلِکَ بِمَعروفٍ.
کسی که امر به معروف می کند باید این کار را به روش خوبی انجام دهد.
کنزالعمل ج552
مر به معروف و نهی از منکر گستردگی معنایی وسیعی دارد . قبل از هر چیز باید معنی و مفهوم آن روشن شود . امر به معروف به معنای فرمان دادن به کارهای خوب و نهی از منکر به معنای باز داشتن از کارهای بد است . همجنین امر به معروف و نهی از منکر در صورتی است که تارک معروف و مرتکب منکر بداند کاری را که ترک کرده واجب است و کاری را که انجام می دهد حرام است . بنابراین اگاهی دادن و شناساندن معروف و منکر به کسی که آنها را نمی شناسد از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر شمرده نمی شود . اما بعضی از علما مفهوم آن را توسعه داده اند و ارشاد جاهل را نیز در شمول آن قرار داده اند .
از برخی از احادیث چنین استنباط می شود که امر به معروف و نهی از منکر معنایی فراگیر دارد و موعظه و نصیحت را نیز شامل می شود . به عنوان مثال معصوم ( ع ) می فرمایند : « انما یؤمر بالمعروف و ینهی عن المنکر مؤمن فیتعظ او جاهل فیتعلم1. »
نمونه ای دیگر : « والعصر * ان الانسان لفی خسر * الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر * سوگند به عصر * که انسان در زیان است * مگر آنان که ایمان آورده اند و کارهای نیک انجام داده اند و یکدیگر را به حق و راستی و شکیبایی و صبر سفارش کردند * »
شیخ طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان می نویسد : منظور از جمله ی « و تواصوا بالحق » امر به معروف و نهی از منکر است .
با توجه به این تعاریف کلیه ی دستوراتی که پیامبر ( ص ) و ائمه معصوم ( ع ) در زمینه های گوناگون به مسلمانان داده اند از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر محسوب می شود .
معروف و منکر در آیات قرآن دارای مصادیق فراوانی است . حضرت آیت الله نوری همدانی در کتاب امر به معروف و نهی از منکر به بعضی از آنها اشاره کرده است . به عنوان نمونه به تعدادی از آنها اشاره می شود :
معروف ها در قرآن :
ایمان ، تلاوت قرآن ، امر به معروف و نهی از منکر ، توکل ، تفکر ، صبر ، تقوا ، پیروی از خدا و رسول ، پیشی گرفتن برای انجام دادن کارهای نیک ، انفاق ، فرو بردن خشم ، عفو ، بخشش ، احسان ، اطمینان به وعده های خدا ، توبه ، جهاد ، شهادت در راه خدا ، عدالت ، شکر خدا ، دعا ، خوف از خدا ، استقامت در راه حق ، صدق ، استغفار ، تقیه ، وفای به عهد ، اتحاد دو ستی و برادری ، صداقت ، پیروی از حق ، دعوت مردم به سعادت و به سوی خدا ، یاری خدا آمادگی کامل و فراهم کردن مداوم اسباب کار برای جبهه گیری در برابر دشمن و ..... .
منکر ها در قرآن :
کفر ، کشتن پیامبران و عدالت خواهان و مخالفت با راهنمایان دین ، محرم اسرار قرار دادن کافران ، جهل و نادانی ، نفاق ، دوستی با کافران ، ضعف در اراده و تصمیم در راه هدف ، اصرار بر گناه ، سستی ، تاسف و اندوه بی جا ، ظلم ، ارتجاع و عقب گرد ، کرنش در برابر دشمن ، ضعف نشان دادن در برابر دشمن ، اطاعت از کافران ، کشمکش و نزاع ، فرار از جهاد ، خیانت به بیت المال ، بخل ، رضایت به ظلم و گناه ، کتمان حق ، فروختن دین و حق به دنیا ، انکار وجود روح و جهان آخرت فتنه جویی و بدعت گذاری ، حسد و ریاست طلبی ، پوشاندن حق به وسیله ی باطل ، بازیچه قرار دادن دین ، تبهکاری ، دروغ گویی ، خیانت ، ایجاد اختلاف ، پیروی از باطل ، ترسو بودن ، فساد حاکمان و زمامداران خودسر ، قطع پیوند خویشاوندی ، مخالفت با پیامبر ( ص ) باطل کردن عمل نیک ، پشت کردن به دین و ..... .